سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ERFME 24

من باور دارم ... که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.
من باور دارم ... که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.



من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد.



من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.


من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.


من باور دارم ...
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.


من باور دارم ....
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.


من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.


من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.


من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.


من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.


من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.


من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.


من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.


من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.


من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.


من باور دارم ...
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.


من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.


من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.


من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.


من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.



من باور دارم ...
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند»

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:59 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو.

برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده.

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن.

برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر.

برای عشق وصال کن ولی فرار نکن.

برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن.

برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش.

برای عشق خودت باش ولی خوب باش.


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:56 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

دستایی رو پیدا کن که در ضعیف ترین حالتت نگهت دارن، چشمایی که در زشت ترین حالتت نگاهت کنن

قلبی رو که وقتی توی بد ترین حالت هستی دوست داشته باشه؛ اگر تونستی اینارو پیدا کنی بدون که عشق رو پیدا کردی....

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:55 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

If you are the piece of cloud over a hill or the gravel on a road
The knife’s scratch on a tree trunk or the kite string in the hands of a kid

Don’t be sad..
Don’t be sad if you’re not a hill a road a tree or a kite itself..

The beauty of the sky over the hill the charming sound of the cart’s wheels on the stony road
The remembrance of an old memory under the tree the kite’s take-off in the blue sky
They all depend on your being..

Stay whatever you are!
Coz the world will be perfect with your being..


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:52 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

دست از سر ما بردار ، کنار تو نمی مونم

یه روز می گفتم عاشقم ، اما دیگه نمی تونم

تقصیر هیچکس دیگه نیست ، قصه ی ما تموم شده

حیف همه خاطره ها ، به پای کی حروم شده

دروغ می گفتی که ، برم از بی کسی دق می کنی

اشکاتو باور ندارم ، بی خودی هق هق می کنی

یادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برام

قسم می خوردی پیش من که جز تو عشقی نمی خوام

دست خودم نیست که دیگه هیچکسی باور ندارم

این چیزا تقصیر توه تلافیشو در می یارم
نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:52 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

ای کاش میتوانستم
- یک لحظه میتوانستم ای کاش -

بر شانه های خود بنشانم

این خلق بیشمار را

گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که
خورشیدشان کجاست

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:51 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

سه کوه،
چهار دره،
یک دریا،
در میانه های صحرا پرسیدم:
کی می رسیم؟ دیگر خسته شده ام؟
پاسخ داد:
قرار نیست همیشه عشق به جایی برسد !!!
و هر یک به سویی رفتیم.
نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:50 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

پرسیدید واقعا شهر هرت کجاست؟

- شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب.
- شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن.
- شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند..
- شهر هرت جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.
- شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
- شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند
اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.
- شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده،
چند چادر برپا کرد...
- شهر هرت جایی است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.
- شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن
وپول تاکسیشونو در بیارن.
- شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریال های تلویزیونی رو توی کاخها می سازن.
- شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه...
- شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه پس میرویم ترکیه و دوبی و اروپا و آمریکا و ........... را آباد میکنیم..
- شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی.
- شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی.
- شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است.
- شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه ....
- شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه:
نمی دونم هر چی بابام بگه.
- شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن..
- شهر هرت جایی است که هر روز توی خیابون شاهد توهین به مادرها و دخترها هستی ولی کاری ازدستت برنمیاد.
- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.
- شهر هرت جایی است که ساق پا پیدا و موی سر پوشیده است!!!!!!!!!
- شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند.
- شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.
شهر هرت جایی است که ............ .
خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست

اگر در عمل کشوری آباد، آزاد، مرفه و خالی از خرافات ایجاد کنیم دنیای امروز پذیرای اندیشه و عمل ما خواهد بود
و در نهایت شهر هرت جاییست که مردمش با همه چیز مخالفند ولی نمیدانند به جای آن چیزها، چه چیزهایی میخواهند


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:49 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

حوا: منو دوست داری؟
آدم: خبر مرگم مگه چاره ی دیگه ای هم دارم؟
و این چنین عشق آغاز شد


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:45 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

اجــازه می دی تا ابد ســر بذارم رو شــونه هات؟
روزی صد هزار دفعه ، بگـم که مــی میرم بـرات؟
اجازه هست جار بـزنم بگم چقـدر دوست دارم ؟
بگـم مـی خوام بـخاطرت ســر بـه بـیابون بذارم ؟
اجازه می دی که شبا همش بیام تـو خـواب تو ؟
اون عکسی که از من داری جا بدمش تو قاب تو؟
اجازه می دی قصه هام با عشق تو جون بگیره ؟
چشـمای عاشقم واست روزی هـزار بـار بـمیره ؟
اجـازه مـی دی واسـه تـو قصـر طـلایی بسـازم ؟
بــا یـه صـدای مـخمـلی بـــرات لالایـی بسـازم ؟
اجـازه هست با افتخـار آهنگه ساز من بشـی ؟
تو فصل سـخت زندگـی باز گل نـاز مـن بشـی؟
اجازه هست پنـاه من گرمـی آغوشـت بشـه ؟
هراسمی جزاسـم خودم، دیگه فراموشت بشه؟
اجـازه هست یه لحظه هم دیگه ازت جدا نشم؟
گول گـلارو نخـورم، محــو ســتاره ها نشــم ؟
اجازه می دی که بگم، مـن مال تو، تـو مـال من؟
اینو بهت گفته بودم که تویی همه زندگی من؟

8 روز قبل


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:44 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت