سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ERFME 24

اسپانیایی ها میگن :
عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است !
ایتالیایی ها میگن:
عشق یعنی ترس از دست دادن تو !
ایرانی ها میگن :
“عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود!!

نوشته شده در شنبه 89/5/9ساعت 4:19 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

http://www.planetdan.net/pics/misc/georgerag.swf
نوشته شده در شنبه 89/5/9ساعت 4:13 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |


قلب کوروش شکست و فرشته گریست!


روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت:خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت:البته!


_از تو میخواهم یک روز،فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.


_چرا چنین چیزی را میخواهی؟به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه.


_خواهش میکنم.آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم.اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.


خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی،از پاسارگاد بیرون کشید.فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: ((عجب!اینجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.


_میتوانی مرا بین مردم ببری؟میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.


و فرشته چنین کرد.کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت.به جز عده ی اندکی،کسی به یاد او نبود .کوروش بسیار غمگین شد اما گفت:اشکالی ندارد.خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.


در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند:عبدالله!قاسم!...


_هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!!!


فرشته گفت:این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.


_اعراب؟!!!


_بله.تو آنها را نمیشناسی.آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت میکردی،و حتی چندین قرن پس از آن،آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.


کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!!!


فرشته بسیار تاسف خورد.


سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود.بعد از مدتی کوروش گفت:تو می دانی که من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم.مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟


_در ظاهر بله!


کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟


_اسلام


_چگونه آیینی است؟


_نیک است


وکوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید و فهمید که بت های زیادی بر قلبهای مردم حکومت می کند.


_نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.


وفرشته چنین کرد.


_همین؟!!!


کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.


_پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!!!


و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.


_خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسکین دهد.


فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند.پس از چند دقیقه مرد از کوروش پرسید:راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:


ایران!


لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!


عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست.


_مرا به آرامگاهم باز گردان.


فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن حقوق بانوان، زندان های سیاسی ...


کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.


و فرشته گریست.



نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:54 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

_______?????_______????_____
_____???????____??????__
___????????_?????????___
__???????????????????___
__???????????????????____
__???تقدیم به تو که بهترینی ????____
__???????????????????___
___??????????????????___
____????????????????___
______??????????????___
________????????????___
__________?????????_____
___________??????? ______
___________?????? _______
____________????_______
____________???_______
___________??________
__________?_________
@...............@..........@............@@@@@.........@ @@..........@@......@.....@......@.........@......@.....@ @.@........@.@....@.........@....@.........@....@.........@ @..@......@..@....@@@@@......@@@@@....@@@@@ @...@....@...@....@.........@...............@....@.........@ @....@..@....@....@.........@...............@....@.........@ @.....@@.....@....@.........@...............@....@.........@
نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:38 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

nightttt
.......?#########?
.....?#############?
...?###############?
..?#################?..................?###?
..?##################?..........?#########?
....?#################?......?#############?
.......?################?..?###############?
.........?################?################?
...........?###############################?
..............?############################?
................?#########################?
..................?######################?
....................?###################?
......................?#################?
........................?##############?
...........................?###########?
.............................?#########?
...............................?#######?
.................................?#####?
...................................?###?
.....................................?#?
.......................................?
.......................................?
.....................................?


نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:37 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

…..............…•’``’••’``’•
...........…...…’•`’•*•’`•’
..............……....`’••’`
…...…•’``’••’``’•
…...…’•`’•*•’`•’
...……....`’••’`
•’``’••’``’•
’•`’•*•’`•’
.....`’••’
•’``’••’``’•
’•`’•*•’`•’ bEst friEnd
.....`’••’......
•’``’••’``’•.
’•`’•*•’`•’
.....`’••......’
…...…•’``’••’``’•
…...…’•`’•*•’`•’
...……....`’••’`
…..............…•’``’••’``’•
...........…...…’•`’•*•’`•’
..............……....`’••’`
نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:32 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

دهان دختر زیبا روی توهی زدندان است ، بهای هر شکسته دندان یک نان است در آبادی ویران شده کسی به فکر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشتند که چرا سیمان نیست و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست و زمانی شده که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست
نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:26 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

زندگی دفتری از خاطرهاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد
ما همه همسفریم
نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:20 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

دست از سر ما بردار ، کنار تو نمی مونم

یه روز می گفتم عاشقم ، اما دیگه نمی تونم

تقصیر هیچکس دیگه نیست ، قصه ی ما تموم شده

حیف همه خاطره ها ، به پای کی حروم شده

دروغ می گفتی که ، برم از بی کسی دق می کنی

اشکاتو باور ندارم ، بی خودی هق هق می کنی

یادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برام

قسم می خوردی پیش من که جز تو عشقی نمی خوام

دست خودم نیست که دیگه هیچکسی باور ندارم

این چیزا تقصیر توه تلافیشو در می یارم
نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:17 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

___________@@_@__@_____@
___________@@@_____@@___@@@@@
__________@@@@______@@_@____@@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@_______@
_________@@@@@_____@_______@
__________@@@@@____@______@
___________@@@@@@@______@
__@@@_________@@@@@_@
@@@@@@@________@@_____
_@@@@@@@_______@_____
__@@@@@@_______@@_____
___@@_____@_____@_____
____@______@____@_____@_@@
_______@@@@_@__@@_@_@@@@@
_____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@
____@@@@@@@__@@______@@@@@
____@@@@@_____@_________@@@
____@@_________@__________@
_____@_________@_____
_______________@_____
____________@_@_____
نوشته شده در جمعه 89/5/8ساعت 4:8 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت