سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ERFME 24

دست از سر ما بردار ، کنار تو نمی مونم

یه روز می گفتم عاشقم ، اما دیگه نمی تونم

تقصیر هیچکس دیگه نیست ، قصه ی ما تموم شده

حیف همه خاطره ها ، به پای کی حروم شده

دروغ می گفتی که ، برم از بی کسی دق می کنی

اشکاتو باور ندارم ، بی خودی هق هق می کنی

یادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برام

قسم می خوردی پیش من که جز تو عشقی نمی خوام

دست خودم نیست که دیگه هیچکسی باور ندارم

این چیزا تقصیر توه تلافیشو در می یارم
نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:52 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

ای کاش میتوانستم
- یک لحظه میتوانستم ای کاش -

بر شانه های خود بنشانم

این خلق بیشمار را

گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که
خورشیدشان کجاست

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:51 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

سه کوه،
چهار دره،
یک دریا،
در میانه های صحرا پرسیدم:
کی می رسیم؟ دیگر خسته شده ام؟
پاسخ داد:
قرار نیست همیشه عشق به جایی برسد !!!
و هر یک به سویی رفتیم.
نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:50 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

پرسیدید واقعا شهر هرت کجاست؟

- شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب.
- شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن.
- شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند..
- شهر هرت جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.
- شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
- شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند
اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.
- شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده،
چند چادر برپا کرد...
- شهر هرت جایی است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.
- شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن
وپول تاکسیشونو در بیارن.
- شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریال های تلویزیونی رو توی کاخها می سازن.
- شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه...
- شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه پس میرویم ترکیه و دوبی و اروپا و آمریکا و ........... را آباد میکنیم..
- شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی.
- شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی.
- شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است.
- شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه ....
- شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنی می گه:
نمی دونم هر چی بابام بگه.
- شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن..
- شهر هرت جایی است که هر روز توی خیابون شاهد توهین به مادرها و دخترها هستی ولی کاری ازدستت برنمیاد.
- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.
- شهر هرت جایی است که ساق پا پیدا و موی سر پوشیده است!!!!!!!!!
- شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند.
- شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.
شهر هرت جایی است که ............ .
خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست

اگر در عمل کشوری آباد، آزاد، مرفه و خالی از خرافات ایجاد کنیم دنیای امروز پذیرای اندیشه و عمل ما خواهد بود
و در نهایت شهر هرت جاییست که مردمش با همه چیز مخالفند ولی نمیدانند به جای آن چیزها، چه چیزهایی میخواهند


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:49 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

حوا: منو دوست داری؟
آدم: خبر مرگم مگه چاره ی دیگه ای هم دارم؟
و این چنین عشق آغاز شد


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:45 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

اجــازه می دی تا ابد ســر بذارم رو شــونه هات؟
روزی صد هزار دفعه ، بگـم که مــی میرم بـرات؟
اجازه هست جار بـزنم بگم چقـدر دوست دارم ؟
بگـم مـی خوام بـخاطرت ســر بـه بـیابون بذارم ؟
اجازه می دی که شبا همش بیام تـو خـواب تو ؟
اون عکسی که از من داری جا بدمش تو قاب تو؟
اجازه می دی قصه هام با عشق تو جون بگیره ؟
چشـمای عاشقم واست روزی هـزار بـار بـمیره ؟
اجـازه مـی دی واسـه تـو قصـر طـلایی بسـازم ؟
بــا یـه صـدای مـخمـلی بـــرات لالایـی بسـازم ؟
اجـازه هست با افتخـار آهنگه ساز من بشـی ؟
تو فصل سـخت زندگـی باز گل نـاز مـن بشـی؟
اجازه هست پنـاه من گرمـی آغوشـت بشـه ؟
هراسمی جزاسـم خودم، دیگه فراموشت بشه؟
اجـازه هست یه لحظه هم دیگه ازت جدا نشم؟
گول گـلارو نخـورم، محــو ســتاره ها نشــم ؟
اجازه می دی که بگم، مـن مال تو، تـو مـال من؟
اینو بهت گفته بودم که تویی همه زندگی من؟

8 روز قبل


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:44 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

یه روز بهم گفت : می خوام باهات دوست بشم آخه می دونی؟
من اینجا خیلی تنهام.
بهش لبخند زودم و گفتم:آره می دونم فکرخوبیه من هم خیلی تنهام.
یه روز دیگه بهم گفت:می خوام تاابدباهات بمونم آخه می دونی؟
من اینجا خیلی تنهام.
بهش لبخند زودم و گفتم : آره می دونم فکر خوبیه
من هم خیلی تنهام .
یه روز دیگه گفت: می خوام برم یه جای دور
جایی که هیچ مزاحمی نباشه
بعد که همه چی رو به راه شد تو هم بیا آخه می دونی ؟
من اونجا خیلی تنهام.
بهش لبخند زدم گفتم :آره می دونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام.
یه روز تونا مه اش نوشت : من اینجا دوست پیدا کردم آخه می دونی؟
من اینجا خیلی تنهام.
برای یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم :اره می دونم فکر خوبیه
من هم خیلی تنهام.
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم
و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه این که که نمی دونه
من هنوز هم خیلی تنهام.

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:43 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

اگه من داد بزنم همش بگم دوست دارم راضـی میشـی؟
اگه من جار بزنـم همـه را با خبـر کنـم راضـی میــشــی؟
اگه من یاغـی بشـم همــه درهـا رو بشکنم راضی میشی؟
اگه بـاز مـثـل قدیـما دلــت را دســت بـیـارم راضـی میشی؟
اگه ایـن بـازی عشقـــو از رقـیـبـم بـبـرم راضــی مـیشــی؟
مـن کـه گــفـتـم دیــگـــه بــی تــو زنــدگــیــم بـی مــعـنیه
اگـه این معـنی رو توی زندگیم حکش کنم راضـی میشی؟
مــن کـه گـفـتم تــوی دلـم کـسی،دیگـه جای تورو نمیگیره

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 4:42 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

بد شانس ترین نسل تاریخ ایران، ما هستیم!... چرا؟

چون تو نوزادیمون شیر خشک نایاب شده بود… بچگیمونم که دوران جنگ بود

دوران تحصیل هم هر چی طرح بود رو ما امتحان کردن… نظام قدیم، نظام جدید،
نظام خیلی جدید… رسیدیم دانشگاه سهمیه ها بیداد کردن… فارغ التحصیل شدیم
به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا نشد… عاشق شدیم  گشت ارشاد رو سرمون
خراب شد... ماشین خریدیم بنزین سهمیه بندی شد... ازدواج کردیم تورم
کمرمونو شکست و روزگارمون سیاه شد...ا


بارالهـــــا! دیگه حالی واسمون نمونده که به راه راست هدایت شیم، اگه
اصرار داری، خودت راه راست را به سوی ما کج کن



نوشته شده در سه شنبه 89/5/5ساعت 9:25 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

jaz
نوشته شده در سه شنبه 89/5/5ساعت 7:24 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت