سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ERFME 24

_ یک جراح استخوان می گوید: به نظر من یک سری اعمال و حرکات وجود دارد که


مغز انسان قادر به انجام نیست و یا اینکه برای آنها برنامه ریزی نشده است.


تست زیر این نکته را ثابت‌می‌کند.


_ تست زیر نمونه ا‌ی از حرکاتی است که با انجام آن مغز درگیر و گیج می‌شود.


حتی اگر بارها و بارها این عمل را انجام دهید، مغز با سردرگمی زیاد همان نتیجه


را نشان خواهد داد و‌ هیچ تغییری بوجود نخواهد آمد.


یعنی شما نمی‌توانید، با سعی و تمرین مداوم پایتان را با هوش کنید. چرا که مغز


شما از قبل برنامه ریزی شده است.


این تست بسیار هیجان انگیز تنها چند ثانیه طول می‌کشد. باور کردنی نیست،


ولی کاملا صحت دارد. همین حالا آن را امتحان کنید.


_ در حالیکه مقابل مانیتورتان نشستید (هر جای دیگر مانند: صندلی، مبل...) پای راستتان را کمی


بالا بیارید و در جهت عقربه‌های ساعت بچرخانید.


در همین حال با دست راست عدد 6 را در هوا بنویسید. مسیر چرخش پای شما تغییر کرد نه؟ یعنی


پای شما خلاف عقربه‌های ساعت شروع به چرخیدن کرد. درسته؟


هنوز دانشمندان علتی برای این عکس العمل مغز پیدا نکرده‌اند. در نتیجه هیچ‌کاری برای تغییر آن


نمی‌توان انجام داد. شما می‌توانید بارها و بارها این آزمایش را انجام دهید و بارها و بارها همان


نتیجه را بگیرید.


نوشته شده در دوشنبه 89/8/17ساعت 5:0 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

_ بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر


است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه ی مباهات و


افتخارشان است:


_ افسانه حاکی از آن است که در قرن 15 ، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره میکند،


اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه میبرند.


فرمانده ی دشمن به قلعه پیام میفرستد که قبل از حمله ی ویران کننده ی خود حاضر است به زنان


و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود بروند.


پس از کمی مذاکره، فرمانده ی دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف،


موافقت میکند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی


که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.


ناگفته پیداست که قیافه ی حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده ی دشمن به هنگامی که هر یک


از زنان، شوهران خود را کول گرفته و از قلعه خارج میشدند بسیار تماشایی بود.


_ به نظر شما اگر این قضیه برعکس بود، آقایان چکار میکردند؟


نوشته شده در دوشنبه 89/8/17ساعت 4:59 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

فرصت


روزی که بود ندیدم....روزی که خواند نشنیدم


روزی دیدم که نبود....روزی شنیدم که نخواند

ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 89/8/17ساعت 4:55 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

اگه یه کامیون داشیی پشتش چی می نوشتی ؟


نوشته شده در دوشنبه 89/8/17ساعت 4:39 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

 

midooni farghe to ba choghondar chiye?????? ine ke

choghondar ba kolli gereftari too kare khoone tabdil

.be ghand mishe vali to khodet ghandi



khoshbakhttarin...khoshshanstarin...saadatmandtarin

adame rooye zamin to...to...to nisti ooniye ke to ro

.dare



dar in donya kasi marhame asrare kasi nist

                  ma tajrobe kardim kasi yare kasi nist                          



sedayam kon ta sokoot ra beshkanam va ghoroor

.ra dar vojoode to biyabam



O lord our lord how majestic is your name in all the

!earch

khodaya! che ba shokooh ast name to dar alame

.khaki


نوشته شده در سه شنبه 89/8/11ساعت 5:4 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

 من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 89/8/11ساعت 5:3 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

سوتک

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت ؟

ولی بسیار مشتاقم ،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی ،

دَم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .

بدین سان بشکند در من ،

سکوت مرگ بارم را


نوشته شده در سه شنبه 89/8/11ساعت 4:40 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

من چیستم ؟


من چیستم ؟

افسانه ای خموش در‌ آغوش صد فریب

گرد فریب خورده ای از عشوه نسیم

خشمی که خفته در پس هر درد خنده ای

رازی نهفته در دل شب های جنگلی

.

من چیستم ؟

فریادهای خشم به زنجیر بسته ای …

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون

زهری چکیده از بن دندان صد امید

دشنام پست قحبه ی بدکار روزگار

.

من چیستم ؟

بر جا ز کاروان سبک بار آرزو

خاکستری به راه

گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان

اندر شب سیاه

.

من چیستم ؟

یک لکه ای زننگ به دامان زندگی

و زننگ زندگانی آلوده دامنی

یک ضحبه ی شکسته به حلقوم بی کسی

راز نگفته ای و سرود نخوانده ای

.

من چیستم ؟

.

من چیستم ؟

لبخند پر ملامت پاییزی غروب

در جستجوی شب

یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات

گمنام و بی نشان

در آرزوی سرزدن آفتاب مرگ


نوشته شده در سه شنبه 89/8/11ساعت 4:35 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ( دکتر علی شریعتی)

Vaghti kabootari shoroo be moasherat ba kalaghha mikonad parhayash sefid mimanad vali ghalbash siyah mishavad. Doost dashtane kasi ke layeghe doost dashtan nist esrafe mohabat ast

? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند ( دکتر علی شریعتی )

Delhaye bozorg va ehsashaye boland , eshgh haye ziba va porshokooh miafarinand

? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است ( دکتر علی شریعتی )

Ama che ranjist lezatha ra tanha bordan va che zesht ast zibayiha ra tanha didan va che badbakhti azar dahande e ast tanha khoshbakht boodan! dar behesht tanha boodan sakhtar az kavir ast

? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

 

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است (دکتر علی شریعتی)

Aknoon to ba marg rafte e va man inja tanha be in omid dam mizanam ke ba har nafas gami be to nazdiktar mishavam.in zendegi man ast

? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

 

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی)

Vaghti khastam zendegi konam,raham ra bastand.vaghti khastam setayesh konam,goftand khorafat ast. vaghti khastam ashegh shavam goftand doroogh ast. vaghti khastam geristan,goftand doroogh ast. vaghti khastam khandidan , goftand divane ast. donya ra negeh darid mikhaham piyade shavam.

? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)

agar ghader nisti khod ra bala bebari hamanande sib bash ta ba oftadanat andishe e ra bala bebari

? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد (دکتر علی شریعتی)

Be ? chiz tekye nakon , ghoroor , doroogh va eshgh. adam ba gharoor mitazad , ba doroogh mibazad va ba eshgh mimirad


نوشته شده در سه شنبه 89/8/11ساعت 4:33 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت