سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ERFME 24

نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 4:50 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

 
نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 4:46 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/35037.jpg

مردم از جنسِ تو می‌پرسند، می‌گویم از جنسِ بغضِ من است...


های بانو
شوخی نکن
چشمِ خسته، بسته می‌شود
قلب خسته
می‌ایستد
 
*****
برو!
بانو
بگذار بیدار شوم
باید بروم
خیالِ تو را به دوش کشیدن
خرج دارد...
*****
مردم از جنسِ تو می‌پرسند
می‌گویم از جنسِ بغضِ من است
دندان‌های سفیدشان، افقِ نگاهم را پُر می‌کند
*****
شب پره‌ها
برای رسیدن به ماه بانویشان
شب را گم کرده‌اند
در میان این همه ماهِ فریب
که درختانِ مرده
گل داده‌اند
پرهایشان را گم کرده‌اند
بانو!
شب پره‌ها گم شده‌اند
گم شده‌ام


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 4:43 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/37862.jpg

آدم‌ها، قطارها، روی ریل حرکت می‌کنند، عاشق می‌شوند...


آدم‌ها
قطارها
روی ریل حرکت می‌کنند
عاشق می‌شوند
فاجعه آغاز می‌شود

*****

خواب دیدم
در کوچه‌ها
رازهایم را می‌فروشند
لبخند می‌خرند
راست است که می‌گویند
لبخند
درخواب شگون ندارد؟!

***** 
زندگی قرص نانی است
روی آبِ حوضِ خانه‌ی خاطرات
سهم ماهی‌های سرخ
که همیشه، عاشقند
باور کن

نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 4:40 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/37893.jpg

نگران نباش، باران که بگیرد، تمام راه دوباره سبز می‌شود...

می‌گویند
درمیانِ کلامِ مقطع و خاموشِ نفس‌ها
پیچکی می‌روید
با برگ‌های داس
تا راهِ رسیدن به ایستگاه را
هموار کند.
نگران نباش
باران که بگیرد
تمام راه دوباره سبز می‌شود

***** 

پیچکِ نگاهم
دزدانه تا پشت پنجره‌ی
اتاق تو
بالا آمده
به کجا خیره شده‌ای!
باران که بگیرد
تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود.

 *****

بلورین است
چشمانِ مردی که تو را گم کرده،
از زمستان می‌آید،
نمی‌داند
شادی پروازِ پرستوها
در آسمانِ بهار
از چیست!

نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 4:39 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/41981.jpg

حالا که آمده‌ای.همه بر می‌خیزند.همه سلام می‌کنند.همه می‌خندند.حالا که آمده‌ای...


حالا که آمده‌ای
من هم ماکارونی را دوست دارم
تو هم می‌توانی
لیوان چایت را لبالب کنی
 

*****

حالا که آمده‌ای
همه‌ی مزه‌ها با مزه‌ترند
خرمای دزفول هم شیرین بود و من
نمی‌دانستم

*****

حالا که آمده‌ای
همه بر می‌خیزند
همه سلام می‌کنند
همه می‌خندند
حالا که آمده‌ای
مگر چه خبر شده است؟!

نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 4:35 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

زن دیروز
 
 
 
زن امروز
 

نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 4:23 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

یک فیلم عاشقی به سه روایت هندی ایرانی و هالیوودی



یک فیلم عاشقی به روایت ایرانی اسلامی:

خانواده پسر به خواستگاری میرن و چون هردو خانواده فاکتور ایمان براشون مهمه به راحتی به توافق میرسند

.بعد یه حیاط رو نشون میده که چراغونی شده و یه عده آدم بیکار توش نشستن و دارن سیب میخورن (چون میخواستن فیلم کم خرج دربیاد میوه دیگه ای درکار نیست!)و وقتی دادماد میاد تازه میفهمین که مثلا مراسم عروسیه!
صبح که میشه برای اینکه بدآموزی نداشته باشه عروس از یک اتاق میاد بیرون و داماد هم از یک اتاق دیگه،

خلاصه یه روز تازه عروس یهو حالش بهم میخوره و همه میفهمن که حامله شده و باز این سوال پیش میاد اینا که شبا کنار هم نمی خوابیدن پس احتمالا یا کار امداد غیبی بوده یا کار کارگردان

و زندگی به خوبی و خوشی ادامه پیدا میکنه البته با کلی پیام اخلاقی



فیلم عاشقی به روایت هالیودی:

فیلم از توی اتاق خواب و زیر پتوی دو معشوقه شروع میشه، صحنه بطوری رمانتیک و خفنه که شما خشکتون میزنه و با خودتون میگین که چرا رفیقتون بهتون نگفته بود فیلمش صحنه داره که با فریاد مامان از جا میپرین و بر خلاف میل باطنی مجبور میشین این صحنه رو رد کنین،

خلاصه دختره که خیلی شوهرشو دوست داره میره بقالی سر محله که بقال محله ازش خوشش میاد و بلههههههه بازم مجبور میشین برای اینکه صدای مامان در نیاد صحنه رو رد کنین و مامان هم داره قر میزنه که اینا اون دنیا چه جوری میخوان جواب خدارو بدن؟

بازهم خلاصه خانم برای اینکه شوهرشو غافلگیر کنه سفارش میده تا برای شوهرش پیتزای مورد علاقشو بیارن که از یارو پیتزایی هم خوشش میاد و دوباره بلهههههه و شما هم موظفین که این صحنه هارو تند تند رد کنین،

خلاصه از اول تا آخر فیلم این خانوم مشغول کارای بد بد کردن یا همون دکتر بازی خودمون با این و اونه بطوریکه فقط با خواجه حافظ شیرازی کارای بی ادبی نمیکنه.

تا اینکه در یکی از همین صحنه های مبتذل شوهر سر میرسه و زن گریه میکنه و ناراحت میشه و از شوهرش معذرت خواهی میکنه و شوهر هم که آدم فهمیده ای هست با متانت از اینکه سر زده وارد شده معذرت میخواد و میگهعزیزم چون عشق من و تو یک عشق واقعیه میدونم از این کار منظور بدی نداشتی و من هنوز دوست دارم

و در آخر فیلم با پیام اخلاقیه سیب زمینی بودن و عشق واقعی تموم میشه.





یک فیلم عاشقی به روایت هندی:

دوتا پسر سر یک دختر دارن دعوا میکنند و هم دیگرو رو جر میدن که یک دختر پاک و نجیب (که معلوم نیست چرا با این پاکی به دوتا پسر پا داده)داره گریه میکنه و میگه تورخدا بس کنین که یکی از پسر متوجه خال توی دماغ اون یکی پسره میشه و داد میزنهدادش

اونم خال توی دماغ او یکی رو میبینه و با چشمی گریان داداششو بقل میکنه و میگه باورم نمیشه بعد از این همه سال پیدات کردم.

در این زمان یک پیر زن کور وارد صحنه میشه و میفته زمین و سرش به سنگی میخوره و بیناییشو بدست میاره و یهو داد میزنه:بچه های گلم، توی این نقطه حساسه که دو پسر و دختره همه میگن مامان! و همگی میفهمن که خواهر برادرن....این فیلم این پیام اخلاقی رو به ما میده که دعوا کردن سر دختر خوب نیست و از این جور حرفا

نوشته شده در شنبه 89/6/27ساعت 4:46 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

این است جهانی که در آن زندگی می کنیم
ساختمانهای عریض تروخلق وخوی تنگ ترداریم
بزرگراههای وسیع تر و دیدگاههای باریک تر داریم
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر لذت می بریم
بیشتر می خریم اما کمتر داریم
خانه های بزرگ تر اما خانواده های کوچکتر داریم
رفاه بیشتر اما وقت کمتر
درجات تحصیلی بالاتر اما احساس مشترک کمتر
دانش بیشتراما قدرت تشخیص کمتر
متخصصین بیشتر اما مشکلات افزونتر
داروی بیشتر اما سلامتی کمتر داریم
بی مهابا خرج می کنیم کم می خندیم تند میرانیم سریع به اوج عصبانیت می رسیم
تا دیر وقت بیدارمی مانیم خسته از خواب بر می خیزیم کم مطالعه می کنیم زیاد تلویزیون تماشا می کنیم
و به ندرت دل به عبادت می سپاریم
به دارایی های خود افزوده ایم درحالی که ازارزش های خود کاسته ایم
بسیار زیاد حرف می زنیم به ندرت عشق می ورزیم و بسیاردروغ می گوییم
آموخته ایم که چگونه یک زندگی را بسازیم اما نیاموخته ایم که چگونه آن را حفظ کنیم
سالیان را به زندگی افزوده ایم اما به سالها زندگی نبخشیده ایم
همه راههای رفت و برگشت به کره ماه را پیموده ایم
اما درگذر از عرض خیابان برای ایجاد رابطه با همسایه جدید دچار مشکل هستیم
جهان بیرون را فتح کرده ایم اما جهان درون را نه
بزرگترین کارها را به انجام رسانده ایم اما بهترین کارها را نه
از آلودگی هوا کاسته ایم اما برآلودگی روح افزوده ایم
اتم را شکافته ایم اما تعصب مان را نه
بیشتر نوشته ایم اما کمترآموخته ایم
بیشترطرح داده ایم اما کمتر به پایان برده ایم
آموخته ایم بشتابیم اما نیاموخته ایم صبرکنیم
ثروت های بیشتر اما معنویت کمتر داریم
آذوقه بیشتر و رضایت کمتر
آشنایان بیشتر و دوستان کمتر
تلاش بیشتر و موفقیت کمترداریم
رایانه های بیشتری ساخته ایم تا اطلاعات فراوان تری گردآوریم و بیش از همه انتشار دهیم
اما ارتباطات کمتری داریم
از نظر کمیت افزونی داشتیم و از لحاظ کیفیت رو به نقصان گذاشتیم
زمان ما زمانه غذاهای آماده و دیرهضم است
مردان هیکل مند اما شخصیت های زبون
سودآوری بیش ازحد و ارتباطات کم مایه
این زمان زمان صلح جهانی و جنگ خانگی است
فراغت بیشتر و تفریح کمتر
تنوع بیشترمواد غذایی اما مواد مغذی کمتر
این روزها روزکسب درآمد از دو محل
روزهای سفرهای پرشتاب
حوله و دستمال های یک بار مصرف
اخلاقیات فراموش شده توقف های یکشنبه و قرص هاست
قرص هایی با هرگونه اثر شادی آفرین آرامش بخش و مرگ آور
اکنون زمانه ای است که بر پرده نمایش نقش های فراوان است
اما در نهانخانه چیزی نیست
اما بکوش
معمولا مردمان بی انصاف و خود محور هستند
به هر حال آنان را ببخش
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهانی و خود خواهانه متهم می کنند
به هر حال مهربان باش
اگرموفق باشی دوستان دروغین بسیار ودشمنان راستین بیشماری خواهی داشت
به هرحال موفق باش
اگر شریف و صادق باشی فریبت خواهند داد
به هر حال شریف و صادق باش
آنچه را که سالیان دراز صرف ساختنش کرده ای یک نفرمی تواند یک شبه ویران سازد
به هر حال سازنده باش
اگر به آرامش و شادکامی برسی بر تو حسد خواهند ورزید
به هرحال شادمان باش
کارهای نیک امروزت را چه زود فردا فراموش می کنند
به هر حال نیکوکار باش
بهترین چیزهایی را که به دست آورده ای به دنیا ببخش حتی اگرکم باشد
به هرحال بخشنده باش
و درتحلیل نهایی درخواهی یافت آنچه بوده هست بین تو و خدای تو بوده
به هر حال نه بین تو و دیگران

نوشته شده در شنبه 89/6/27ساعت 4:41 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

کولتون : انسانها با دو چشم و یک زبان به دنیا می آیند تا دو برابر آنچه می گویند ببینند ، ولی از طرز سلوکشان این طور استنباط می شود که آنه با دو زبان و یک چشم تولد یافته اند ، زیرا همان افرادی که کمتر دیده اند بیشتر حرف می زنند و آنهاییکه هیچ ندیده اند ، درباره همه چیز اظهار نظر می کنند .

نوشته شده در شنبه 89/6/27ساعت 4:37 عصر توسط اعتراف های یک ایرانی مسافر نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت